اگر روزی در این دنیا شکستی
اگر بر نارفیقان دل تو بستی
اگر عاشق شدی عشقت تو را راند
اگر پایت به گرداب فنا ماند
اگر غمگین شدی غم با تو پیوست
بدان در اوج نابودی خدا هست
خدا هست
خدا هست ....
برچسبها:
روزمره گی عین مُردنه ...
حتی اگه شب رو دیر خوابیدی ، صبح زود بیدار شو..
زیر بارون راه برو ! نترس از خیس شدن !
هر چند وقت یه بار یه نقاشی بکش !
توی حموم آواز بخون ! آب بازی کن ، چه اشکالی داره ؟!
بی مناسبت کادو بخر!
بگو اینو تو ویترین گذاشتن برای من !
آب نبات چوبی لیس بزن !
بستنی قیفی بخور !
تلفن رو بردار به دوست قدیمیت زنگ بزن !
چای بخور واسه بقیه هم چای دم کن !
جوراب های رنگی بپوش ! خواب ببین !
شعربگو !
قاصدک ها رو بگیر ، آرزو کن، آرووووم فوتشون کن !
هرکی هرچی دوست داره فکر کنه ... بیخیال ؛ تو شاد باش
نون خامه ای بخر و با لذت بخور !
قبل خواب کارهای روزت رو مرور کن،
هیچ وقت خودت رو به مُردن نزن !
همه ی اینا رو گفتم و تو خوندی ...
فقط خواستم یه چیزی بهت بگم ، دوستم :
هر جا وایسی ، مُردی...!!
زنده باش ، زندگی کن !
بذار زندگی از اینکه تو زنده ای به خودش بباله !
روزمره گی ، عین مُردنه...
برای خسته شدن زوده !!
برچسبها:
هـرگز تـو هـم مــانـنــد مـــن آزار دیــدی ؟
یــار خــودت را از خــودت بــیــزار دیـــدی ؟
آیــا تـو هـم هــر پــرده ای را تا گشودی
از چــار چــوب پـنـجـــره دیـــــوار دیــدی ؟
اصـلا بـبـیـنـم تـا بـه حـالا صـخــره بودی ؟
از زیـــر امــــواج آســـمـان را تـــار دیدی ؟
نـام کـسی را در قـنـوتت گـــریـه کـردی ؟
از «آتـنــا» گـفـتن «عــذابَ النـّار» دیدی ؟
در پـشـت دیـوار ِحیاطـی شعـر خوانـدی ؟
دل کـنـدن از یــک خــانه را دشـوار دیدی ؟
آیا تو هم با چشم ِ بـاز و خیس ِ از اشک
خواب کسی را روز و شب بـیـدار دیدی ؟
رفتی مطب بی نسخه برگردی به خانه ؟
بیـمـار بـودی مثل ِمن ؟ بیمار دیــدی ؟
حقــــا که بـا مـن فــرق داری ...لا اقـل تـو
او را که می خواهی خودت، یک بـار دیدی..؟
برچسبها:
شده بعضی وقتا یهو دیگه دوستش نداشته باشی؟
به خودت می گی اصلاً واسه چی دوستش دارم؟
مگه کیه؟
حالا مگه واسم چیکار کرده ؟
مگه چی داره که از همه بهتر باشه؟
... ... اصلاً من که خیلی از اون بهترم....
یهو، یه چیزی یادت میاد....
یه چیز ِ خیلی کوچیک....
یه خاطره....
یه حرف....
یه لبخند....
و بعد....
همین....
همین کافیه تا به خودت بیای و مطمئن بشی که
.
.
.
.نمی تــــــــــونی فراموشــــــش کنی
برچسبها:
من هنوز،
گاهی،
یواشکی خواب تو را می بینم ،
یواشکی نگاهت می کنم ،
صدایت می کنم ...
بین خودمان باشد ،
اما من هنوز ...
یواشکی دوستت دارم !
برچسبها:
یـه وقـتهـایـی دلــت مـیـخـواد یــه پـــرانــتـز بــاز کـنـی،
کـسـى کــه دوسـش داری رو بـــذاری تــوش !
بــعـد پــرانـتــز رو بـبــنـدی ،
کـه مـبـادا دسـت احـــدالـنـــاسـی بـهـش بـرسـه ..!
و یــه جــایــی دلــت مـى خـــواد دسـتــشو بــکـشـی،
نـــگـهش داری،
صــورتــش رو مــیـون دســتـات مــحکـم بــگـیـری و بگی :
بــبـیـن !
مـن دوستـتــ ♥ دارم ...
برچسبها:
تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست
یا نگاهم بکند چشم تو ، مجبور که نیست
شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی ؟؟
با توام ...! خانه ی تنهایی من دور که نیست ..
آنکه با دسته گلی حرف دلش را میزد
پردرد است، ولی مثل تو مغرور که نیست
نازنین ! عشق که نه، اخم شما قسمت ماست
عاشقی های تو با این دل رنجور که نیست
تو مرا دیدی و از دور به بیراهه زدی
تو نگو نه ٬ دل دیوانه ی من کور که نیست !!
خواستم دل بکنم از تو ولی حیف نشد
لعنتی غیر تو با هیچ کسی جور که نیست
مشکل اینجاست نگفتی تو به من ٬ می دانم
تو نمی خواهی عزیزت بشوم ...
زور که نیست!
برچسبها:
حیف لحظه های خوبی که برای تــــــــو گذاشتم
حیف غصه ای که خوردم چون ازت خبـــــــــر نداشتم
حیف اون روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم
حیف شوقی که تو گفتی آره ولی من ندیدم
حیف حرفای قشنگی که برای تــــــو نوشتم
حیف شبها که نشستم با خیالت زیر مهتاب
حیف با وفای من حیف عشـــق و اعتمادم
حیف اون دسته گلی که توی پاییز به تــــــــــو دادم
حیف شادیم تو روزی که می گن تولــــــــــدت بود
حیف عاشقیم که گفتی اولش کار خودت بود !!!!!!
حیف اون همه قسم ها که به اسمتو نخوردم
حیف نازی که کشیدم چون طاقت نه اوردم
حیف اون کسی که دائم عاشقم بود توی رویــــــا
حیف که تــــــو از راه رسیدی و اونو دادمش به دریــــــــــــا
حیف قلــــبم که یه روز دادمش دستت امــــــانت
حیف اعتماد اون روز حیف واژه ی خیانت
حیف اون شبی که گفتم پیش تو کمه ستـــــــــــاره
حیف اون حرفا که گفتی گفتم اشکـــــــــــــــالی نداره
حیف چشم هایی که گفتم به تو با لبهای خندون
حیف آرزوی دیدار با تو بودن زیر بـــــــــــارون
.......حیف هر چی که سپردم حیف هر چی که نبودی
برچسبها:
برای دل خودم می نويسم...
برای دلتنگی هايم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکيه گاهم نيست!
برای دلی که دلتنگم نيست...
برای دستی که نوازشگر زخم هايم نيست...
برای خودم می نويسم!
بميرم برای خودم که اينقدر تنهاست
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
من همانم.........
خـوب تمـ ــآشـا کن
دختــَرے کہ براے داشتــنــتـــ ...
تمــامـــ شبـــ را بيـدار مـے مانـد
و با تـ ـويــے کـہ نيــستے حرف مے زنـد
دختــرے کـہ ...
زانــو ميــزنـه لبــہ تختــش و چشمــــانش را مــے بنـدد
و تنــــهـا آرزويـــَش را براے
هـــزارميـــن بـــــار بـہ خـُـــدا يـــاد آور مـــے شود!!!
خـُــدا هم مثــل هميـــشهـ لبــــخنـد مے زنـد
از ايــن کـہ تـ ـــو آرزوے هميشگے مـــنی...
برچسبها:

برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
عزیزم نمیدونی عشقت چقدر سینه سوزه
چه سخته آدم چشم به تاریکی بدوزه
همیشه همیشه
شبا بیدار و روزا خیره به عکست
این شده کارم دیگه طاقت ندارم
دلم میخواد یه جایی اونور دنیا خودمو جا بزارم
آخه عادت ندارم تو که نباشی خوابم نمیره
خیلی دلم میگیره فراموشم نمیشه خاطره هامون
یه آدم چقدر طاقت غصه داره
چه جوری میشه خنده روی لبهام پا بزاره دوباره
به جایی رسیدم که با هیشکی حرفی ندارم
نباشی من هیچ حسی به روز برفی ندارم
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
این منم رها شده بر دســـــتان باد
نشناخته قد راســـــت کرده ام بر زمین
چشیده ام طعم گــــــس بی کسی را
چشیده ام غربــــــــت بی انتها را در میان کـــــــــسانم
کشـــــــــیده ام رنـــــج تکرار را در درد بودن
جنگیده ام برای بودن در مـــــرگ نیستی
شنیده ام نغـــــــمه های عاشــــــقانه را در میان پوچی نفـــــرت
نشسته ام در کنـــــــار جاده ی بی کسی ام
نشسته ام در میان حباب خیالاتم شاید روزی بیــــــــــایی...
نشسته ام به تماشــــــای کــــــــاخ رویاهایم بنا شده بر دستان باد
جستجو کرده ام جــــــــهان را در تمنای وجـــــــــودت
زنـــــــدگی را در میان واژه های بی معنی زمان گــــــــــم کرده ام
می آیی آن هـــــــــنگام که بی نیازی دست ها فریاد کشد
..........تــــــــــو می آیــــــــی و چــــــــه دیــــــــــر می آیــــــــــی......
..........تـــــــــــا واژه ی عشـــــــــــق را معـــــــــنا کنــــــــــی...........
برچسبها:
میــــــــــــان همهمه برگ هــــــــای خشـــــــک پـــــــاییزی
فقــــــط مـــــــــا مانده ایــــــــم کــــــه هنوز از بهار لـــــــــبریزیم
بـــــــرای مـــــــن که دلــــــم چون غـــــــروب پاییز اســـــــت
صـــــــدای گـــــــرم تـــــــو از دور هــــم دل انگـــــــیز اســـــــت...
برچسبها: